تفکر قالبی در روانشناسی

تفکر قالبی در روانشناسی (به انگلیسی: stereotype) به یک نظر از پیش تشکیل‌شده در ذهن جمعی گروه‌هایی از جامعه اشاره دارد، که مانع قضاوت و شناخت منطقی افراد نسبت به دیگران شده و ویژگی‌های خاصی را به تمام اعضای یک گروه دیگر یا مجموعه‌ای متفاوت نسبت می‌دهد.

این امر سبب می‌گردد افراد برپایه? اطلاعاتی ناچیز و تصورهای کلیشه‌ای خود که غالباً برگرفته از جامعه یا رسانه‌ها است، بدون آنکه شناخت کافی از دیگران داشته‌باشند، نسبت به آن‌ها قضاوت کنند.

این لغت اگر در معنی منفی آن به کار رود، فرضی ساده‌انگارانه، اغراق شده و تحقیرآمیز را به اعضای یک گروه به‌دلیل عضویت در آن گروه نسبت می‌دهد.

رویکرد های مختلف تفکر قالبی

تفکر قالبی میتواند رویکرد مثبت یا منفی داشته باشد. ممکن است شما عقیده داشته باشید که کلیه مؤلفان کتابهای روانشناسی اجتماعی خوش برخورد، معقول و جالب اند یا برعکس.

ممکن است آنها را افرادی عبوس، خسته، گریزان از شوخی و بسیاری جدی تصور کنید؛ اما در هر صورت اعم از رویکرد مثبت یا منفی، تفکر قالبی به دو دلیل زیان آور است.

– تفکر قالبی مانع از آن میشود که با هر یک از اعضای گروه به عنوان یک فرد مستقل برخورد کنیم؛ زیرا تصوری را که درباره گروه داریم به افراد آن گروه نسبت میدهیم. حتی اگر بخشی از تفکر قالبی مبتنی بر واقعیت باشد، ممکن است عده زیادی از اعضای گروه با قالب فاصله داشته یا با آن متفاوت باشد.

– بر اساس نظریه اسناد، تفکر قالبی موجب استناد های دروغین میشود و به آنچه که ما به رفتار دیگران نسبت میدهیم، تاثیری میگذارد.

اروتسون در این مورد مثالی جالبی دارد؛ او میگوید: اگر یک سفید پوست متعصب ببیند که ظرف زباله جلوی خانه یک سفید پوست واژگون شده، به احتمال زیاد این کار را به سگهای که در جستجوی خوردنی هستند، نسبت میدهد.

اما اگر چنین ظرفی را جلوی خانه یک سیاه پوست ببیند، به احتمال قوی آن را به تنبلی و بی مبالاتی که در مورد سیاه پوستان تصور میکند- نسبت خواهد داد. این اسناد های نادرست، تعصب ما را نسبت به دیگران عمیق تر میکند و در تشدید آن موثر است.

راه حل چیست؟

در مقابل تفکر قالبی، کلیدواژه دیگری قرار دارد تحت عنوان “شخصیت توسعه یافته”. شخصیت توسعه یافته یک تعبیر جامعه شناختی-روانشناختی است به معنای رها شدن از تفکر قالبی و گسترش تفکر در ابعاد مختلف زندگی.

افرادی که دارای شخصیت توسعه یافته هستند، فارغ از انتظارات از پیش تعیین شده دیگران و باورهای کلیشه ای، در عرصه های مختلف شرکت می کنند. عیار آنها در بد و خوب و مثبت و منفی امور، نه تفکرات قالبی بلکه کارکردهای عقلانی است.

منبع:

https://briefbook.ir/%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1-%d9%82%d8%a7%d9%84%d8%a8%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c/


تفکر کل نگر چیست؟

یک متفکر کل نگر فردی است که سیستم‌ها را نه تنها شامل مجموعه‌ای از اعضا که شامل ارتباطات میان قسمت‌ها هم می‌بیند و فکر می‌کند که مشخصات یک سیستم به عنوان یک کل، تنها مجموع مشخصات اعضای سازنده آن نیست . تفکر کل نگر به ما کمک می‌کند که کل تصویر را با هم ببینیم و با جزئیات گیج نشویم.

تفکر کل نگر

• یک فرد کل نگر می‌داند که برخی مواقع یک سیستم ساده (سیستمی ‌که تعداد عناصر آن کم است) ممکن است به دلیل برخی ارتباطات میان عناصر سازنده آن رفتار های بسیار پیچیده‌ای از خود نشان دهند. در مقابل، فردی که

کل‌نگر نیست، زمانی که از یک سیستم ساده یک رفتار پیچیده می‌بیند، فکر می‌کند که یا برخی عناصر پنهان که در میان عناصر شناخته شده نیستند مسوول‌این رفتارند، یا ‌اینکه ‌این رفتار به دلیل یک فشار خارجی ‌ایجاد شده است.

• یک فرد کل نگر می‌داند که برای ‌اینکه سیستمی ‌عملکرد بهتری داشته باشد، فقط بهتر عمل کردن اعضای سیستم به خودی خود لازم یا کافی نیست.

برخی مثال‌ها کمک می‌کنند که موضوع روشن‌تر شود:

مثال 1: در برخی مواقع زمانی که دو دانش آموز در انجام دادن کاری با یکدیگر هم گروه می‌شوند، به نسبت زمانی که قرار باشد هر کدام از آنها آن کار را به صورت فردی انجام دهند، عملکرد ضعیف‌تری از خود نشان می‌دهند.

برای‌ این موضوع ممکن است دلایل متفاوتی وجود داشته باشد. در ‌اینجا یکی از‌ این دلایل را که با تفکر کل‌نگر ارتباط بیشتری دارد بیان می‌کنیم.

تصور کنید که دانش آموزی توانایی انجام دادن کاری را به بهترین صورت ممکن دارد. اگرچه او تنها در صورتی از‌ این توانایی استفاده می‌کند که باور داشته باشد که‌ این کار در هیچ حالت دیگری به خوبی انجام نمی‌شود.

منبع:

https://briefbook.ir/%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1-%da%a9%d9%84-%d9%86%da%af%d8%b1-%da%86%db%8c%d8%b3%d8%aa%d8%9f/


تفکر کار آفرینانه

اغلب افراد تصور واضحی از دنیای کارآفرینی ندارند. این مفهوم مانند بسیاری از مسائل زندگی روزمره ما با کج فهمی های بسیار زیادی ترکیب شده است. به همین خاطر صحبت در مورد تفکر کار آفرینانه و هویت یک کارآفرین امر دشواری به نظر می رسد.

بی تردید اکنون بیش از هر زمان دیگری مردم علاقه مند به فعالیت به عنوان کارآفرین هستند. اگرچه در نگاه نخست این امر بسیار مثبت و امیدوارکننده به نظر می رسد، اما فهم نادرست مردم از ماهیت کارآفرینی مشکلات زیادی به بار خواهد آورد.

راهکار غلبه بر کج فهمی ها از حوزه کارآفرینی تعریف درست آن است. خوشبختانه نظرهای زیادی در این زمینه وجود دارد. با این حال من فهم متفاوتی از حوزه کارآفرینی، در مقایسه با نظریه های رایج، دارم. از نظر من هر کارآفرین دارای هویت خاص خود است. بر این اساس مفهوم بندی خاصی از حوزه کارآفرینی دارد.

این امر مزیت اصلی مفهوم موردنظر ما محسوب می شود. در واقع هیچ محدودیتی بر سر تعریف مفهوم کارآفرینی براساس الگوی موردنظر برندمان وجود ندارد. به این ترتیب فقط باید برخی نکات اساسی را رعایت کنیم. منظور من در اینجا عدم بیان مفهومی بندی کاملا متضاد از کارآفرینی است.

در این صورت امکان ادامه فعالیت ما با دشواری های زیادی مواجه خواهد شد. هدف اصلی من در این مقاله بررسی شیوه فکر و تامل مانند یک کارآفرین موفق است. این امر علاوه بر پدید آوردن زمینه مناسب برای موفقیت برند ما موجب ایجاد مفهومی مناسب از حوزه کارآفرینی در ذهن مان نیز خواهد شد.

بدون تردید تفکر مانند یک کارآفرین موفق آرزوی هر فرد جویای موفقیت است. نکته مهم در این میان ناتوانی در زمینه ارائه یک پاسخ واحد و منسجم است با این حال راهکارهایی برای هماهنگی بیشتر با شیوه تامل و تفکر کارآفرینانه وجود دارد.

خوشبختانه در این زمینه تفاوتی میان کارآفرینان بزرگ و کوچک وجود ندارد بنابراین در هر سطح و موقعیت شغلی امکان استفاده از مزیت های این حوزه وجود دارد، با این توضیحات اجازه دهید به سراغ راهکارهای دستیابی به الگوی مناسب تر در زمینه تفکر کارآفرینانه برویم.

منبع:

https://briefbook.ir/%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1-%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%a2%d9%81%d8%b1%db%8c%d9%86%d8%a7%d9%86%d9%87/


تفکر گروهی چیست؟

در همین حال هر کس که در «تفکر گروهی» به معنای واقعی آن مشارکت جوید مسوولیت استدلال عقلایی خود را کنار گذاشته است. کسی که گروهی می‌اندیشد، برای تصمیم‌گیری درباره درست و غلط به جای خود، به درجات مختلف متکی به دیگران است.

مثلا شخصی را در نظر بگیرید که عضو انجمن معتادان به الکل است. او فکر می‌کند: «به نظر اینها وضعیت من خوب است. پس باید وضعیتم خوب باشد.» اما معیار این خوب بودن چیست؟ آیا معیاری عینی است و اگر بله، کدام است؟ آیا معیار فقط همین دیگرانی نیستند که وضعیتی کم یا بیش مشابه با شما دارند؟

یک مثال دیگر این است که فرد به خودش می‌گوید: «مردم از من خوششان می‌آید. پس باید کارم درست باشد.» باز هم معیار کار درست بودن در اینجا چیست؟ مردم دقیقا از کدام چیز شما خوش‌شان می‌آید؟ علاقه آنها حقیقی است یا خیر؟ و اگر حقیقی است، نظر شما درباره معیار قضاوت آنها چیست؟

تفکر گروهی

فردیت و عقلانیت نیازمند تفکر بسیار هستند. فردی که به تفکر گروهی پناه می‌برد در واقع از مسوولیت فکر کردن شانه خالی کرده است – مثلا همین که نمونه سوالاتی که در بالا مطرح کردم را از خود بپرسد.

هربار او سعی می‌کند با شانه خالی کردن و طفره رفتن به خیال خودش «زندگی را برای خود ساده‌تر کند.» اما در واقع زندگی از ابعادی دیگر برای او سخت‌تر می‌شود.

چگونه؟ برای آنکه با فرار از مسوولیت تفکر فردی، او در زندگی پیوسته بیشتر و بیشتر وابسته به تفکر و تشویق دیگران می‌شود.

حتی در برابر یک متخصص هم او تناقضات را به پرسش می‌کشد و سعی می‌کند درباره نتیجه‌گیری‌ها از وی توضیح بخواهد. استدلال فردگرا همه فعال و درگیر شونده است، حتی اگر دانش او در یک حوزه خاص بسیار محدود باشد.

درست است که ارائه‌کنندگان کالاها و خدمات متخصص هستند، اما همه مصرف‌کنندگان نیز قوای تفکر دارند. تفکر گروهی به این شکل زندگی ذهنی و روانی افراد را عقیم می‌گذارد. حس اعتماد و اطمینان به نفس فرد را خدشه‌دار می‌کند. باعث می‌شود فرد احساس فرمانروای زندگی خود بودن را نداشته باشد.

فردی که مدام به سراغ تفکر گروهی می‌رود دوست دارد که همیشه عضوی از یک مجموعه باشد. فردگرا روابط اجتماعی را با آغوش باز می‌پذیرد، اما نه به خاطر ارزش فی‌نفسه خودشان.

منبع:

https://briefbook.ir/%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1-%da%af%d8%b1%d9%88%d9%87%db%8c-%da%86%db%8c%d8%b3%d8%aa%d8%9f/


تفکر منطقی چیست؟

در بررسى و مطالعه? ساخت تفکر منطقی و فعالیت‌هاى ذهن، گردون هولفیش و فیلیپ ژ. اسمیت در کتاب تفکّر منطقى به تحلیل سه جانبه مى‌پردازند. این سه جنبه عبارتند از: احساس، حافظه و تخیل. بر اساس تحلیل آنان، مى‌توان تفکر را به شکل مثلثى که اضلاع آن در تعامل هستند، تصور کرد.

احساس، حافظه و تخیل سه ضلع این مثلث هستند. مطالعه و شناخت جنبه‌هاى مختلف تفکّر و روابط متقابل آنها کمال اهمیت را دارد و مى‌تواند ما را در فهم بیشتر این فعالیت کمک کند.

در واقع، عمل خاص فکر کردن وقتى مشخص مى‌شود که حداقل یکى از سه جنبه را براى توصیف آن به کار ببریم. اگر تفکر صحیح، یادآورى و جمع‌آورى معلومات و مفاهیم گذشته باشد، تحت‌تأثیر عمل حافظه قرار دارد.

اگر فرد تفکّرکننده ضمن یادآورى معلومات و مفاهیم گذشته، در عالم رؤیا و خیال نیز سیر کند، فکر در میان حافظه و تخیل در حرکت خواهد بود.

باید توجه داشت که هیچ یک از این سه جنبه بتنهایى نشان‌دهنده? مفهوم تفکّر نیست، اما وقتى در جریان اندیشیدن یکى از جنبه‌هاى تفکّر حاصل شود، مى‌توان گفت حضور سایر جنبه‌هاى تفکّر اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.

چه کسى مى‌تواند واقعه‌اى را که مثلاً یک ساعت قبل اتفاق افتاده است، دوباره به همان شکل مجسم کند؟ یا چه کسى مى‌تواند امرى را که کاملاً تازه است تخیل کند؟

در طرح دو سؤال فوق به هیچ وجه منظور این نیست که تفکّر ارتباط فرد را با عالم خارج قطع مى‌کند، بلکه منظور این است که عالم خارج عیناً وارد ذهن نمى‌شود. ذهن فقط نشانه‌ها و رمزهاى آن را در خود نگاه مى‌دارد و با تجزیه و ترکیب آنها، حرکت خود را آغاز مى‌کند.

درباره? ماهیت تفکّر منطقی، عقاید و نظریه‌هاى مختلفى ابراز شده است. بعضى معتقدند که معرفت هیچ‌گاه بطور مستقیم حاصل نمى‌شود؛ مثلاً کسى که در یک روز سرد زمستانى در کنار بخارى نشسته است و از پنجره، مناظر پوشیده از برف را مى‌نگرد، اشتعال زغال یا هیزمى را که در بخارى مى‌سوزد به صورت احساس خالص درک نمى‌کند.

در صورتى که فرد خود را تسلیم تخیلات کند و از آنها، به اصطلاح، به عنوان تخدیرکننده? عقل استفاده نماید، هرگز به تفکر منطقى نخواهد رسید. پس نمى‌توان تخیل را ذاتاً بد دانست، بلکه ارزش تخیل به میزان کنترل آن بستگى دارد.

تخیل کم نیز ممکن است به اندازه? تخیل زیاد بد باشد، همچنان که توجه زیاد به دنیاى واقعى به اندازه? کم‌توجهى به آن بد تلقى مى‌شود.

تفکر را باید بر اساس تناسب آن با موقعیتى که در آن به وجود مى‌آید ارزیابى کرد؛ به عبارت دیگر، تفکّر منطقى تفکرى است که در آن تعادلى میان احساس، حافظه و تخیل با توجه به مسأله مورد بحث وجود داشته باشد.

منبع:

https://briefbook.ir/%d8%aa%d9%81%da%a9%d8%b1-%d9%85%d9%86%d8%b7%d9%82%db%8c-%da%86%db%8c%d8%b3%d8%aa%d8%9f/